راز شقایق

شقایق گفت :با خنده نه بیمارم، نه تبدارم اگر سرخم چنان آتش حدیث دیگری دارم گلی بودم به صحرایی نه با این رنگ و زیبایی نبودم آن زمان هرگز نشان عشق و شیدایی یکی از روزهایی که زمین تبدار و سوزان بود و صحرا در عطش می سوخت تمام غنچه ها تشنه ومن بی تاب […]


حرمت عشق

شاید ندونین چقدر سخته : روبروت کسی ایستاده که با جون ودل دوستش داری , با اینکه به خاطرنجابت اون وبه حرمت عشق حتی یه بار سیر بهش نگاه نکردی ولی چشمای خسته تو توی چشمای نازنینش میفته , تو یلدای چشمای سیاهش غرق میشی . اونو با تموم وجود میخوای و اون نمیدونه. حتی […]


جدایی

شب سرد بی وفایی توی راه بی صدایی نرسیدیم ما به آخر قسمت ما شد جدایی من که عاشق تو بودم یار صادق تو بودم توی دشت آرزوهات من شقایق تو بودم پس چرا چشماتو بستی چرا قلبم رو شکستی ندارم جز تو وجودی تویی رنگ همه هستی می باره چشمه نورم می خونه دل […]