از سر دلتنگی

می توان بر ورقه ای سپید ، نقشی کمرنگ از زندگی کشید نقشی از یک حباب توخالی که در گذر باد محو و نابود می شود . می توان بر دیواری پر از خط های کج و معوج یک زندگی و یک عمر از دست رفته را با چارچوبی شطرنج وار به تصویر کشید . می توان باور کرد که پرنده های مهاجر دگر بار به آشیانه باز می گردند . می توان صدای آواز چکاوک را از پس ویرانه ای شنید و زوج پرستوی کوچکی را دید که بر بلندای یک صنوبر ، آشیانه ساخته اند آری، می توان همچنان عاشق بود و با وجود زنگارهای سیاه دل ، می توان باز دفتر کهنه دلباختگی را با همه پوسیدگیش ورق زد



لطفا نظرات تکمیلی خود را بنویسید. از توهین به اشخاص یا افکار و گروهها خودداری نمایید. نظرات حاوی توهین پس از ویرایش منتشر میشود. ممنون