کاش می شد
كاش مي شد قلبها آباد بود
كينه و غمها به دست باد بود
كاش مي شد دل فراموشي نداشت
نم نم بارون هم آغوشي نداشت
كاش مي شد كاشهاي زندگي
گم شوند پشت نقاب زندگي
كاش مي شد كاشها مهمان شوند
در ميان غصه ها پنهان شوند
كاش مي شد آسمان غمگين نبود
ردپاي قهر و كين رنگين نبود
کاش میشد اشک را تهدید کرد
فرصت لبخند را تمدید کرد
کاش میشد از میان لحظه ها
لحظه ی دیدار را تجدید کرد
با من امشب چيزي از رفتن نگو
نه نگو، از اين سفر با من نگو
من به پايان مي رسم از كوچ تو
با من از آغاز اين مردن نگو
كاش ميشد لحظه ها را پس گرفت
كاش ميشد از تو بود و با تو بود
کاش مي شد در تو گم شد از همه
كاش ميشد تا هميشه با تو بود
كاش فردا را كسي پنهان كند
لحظه را در لحظه سرگردان كند
كاش ساعت را بميراند به خواب
ماه را بر شاخه آويزان كند

5 مهر 1385 ساعت 0:25
کاش می شد از پس احساسها خنده ها از اشک سبقت می گرفت
کاش می شد از الفبای وجود عین و شین و قاف نشات می گرفت
کاش می شد………………………….
[پاسخ]
27 تیر 1388 ساعت 17:46
خدایا کاش می شد دوباره به همون دورانی برگردم کا تنها غمم “شکستن نوک مدادم ” بود
ای کاش……..
[پاسخ]
27 تیر 1388 ساعت 17:47
ای کاش را کاشتند سبز نشد……….
[پاسخ]
18 مرداد 1388 ساعت 7:46
كاش زندگي يك روز انچه دل مي خواست بود
[پاسخ]
20 مرداد 1388 ساعت 15:23
ای کاش این زندگی هم دنده عقب داشت.
[پاسخ]
8 بهمن 1388 ساعت 22:45
فقط بگو شاعر این شعر کیه؟
کاش میشد بدون مرز زندگی کرد
کاش میشد رها عاشق شد
کاش میشد از ابراز عشق نهراسید….
[پاسخ]
1 اردیبهشت 1389 ساعت 22:43
كاش يا رب اشنائيها نبود
يا به دنبالش جدائيها نبود
يا كه او با من نميشد اشنا
يا مرا از او نميكردي جدا
[پاسخ]
1 اردیبهشت 1389 ساعت 22:46
كاش با انديشه ها بيگانه بودم
كاشكي ديوانه ديوانه بودم
كاشكي در رندي اين مرد رندان
چاره گر با چاره اي رندانه بودم
كاشكي ديوانه بودم تا دلم غمگين نميشد
يا چنين بر دوش صبرم بار غم سنگين نميشد
[پاسخ]
30 خرداد 1390 ساعت 12:06
زندگی هیچ است و هیچ پس بیش از این به هیچ مپیچ
[پاسخ]
16 مرداد 1390 ساعت 14:02
وبلاگ قشنگي دارين،دوست داشتي يه سر بهم بزن….
[پاسخ]
10 مهر 1390 ساعت 18:03
ali bod kheeeeeeeeeeeeeeeeeeeeiiiiiiiiiillllllllllliiiiiiiiiiiiiii doooooooooooooost dashtambavar konnnnnnnn
[پاسخ]
7 بهمن 1390 ساعت 20:57
کاش هیچ وقت وجود نداشتم
[پاسخ]
6 دی 1392 ساعت 22:17
سلام وب قشنگی داری به وب منم سر بزن خوشحال میشم
[پاسخ]
6 دی 1392 ساعت 22:21
سخت میترسیدم از اینکه من از نژاد شیشه باشم و شکستنی، او از نژاد جادها باشدو رفتنی، واین شد او رفت ومن شکستم…:-(
[پاسخ]
1 بهمن 1392 ساعت 23:35
دلم گرفته بود با وبت خوشحالم کردی دوست داشتم شعرتو.
[پاسخ]
6 خرداد 1393 ساعت 15:47
کاش می شد سرنوشت خویش را از سر نوشت
کاش می شد اندکی از تاریخ را بهتر نوشت
کاش می شد روی خط سرنوشت
روزهای با تو بودن را نوشت
کاش می شد پشت پا زد بر تمام زندگی
داستان عمر خود را گونه ای دیگر نوشت
[پاسخ]
hosini پاسخ در تاريخ مرداد 27ام, 1393 22:00:
کاش می شد زندگی از سر گرفت
با نگاهی نو حیات در بر گرفت
کاش می شد بار دیگر بچه شد
از همه الام و دردی کنده شد
[پاسخ]
عبدالولی نوری پاسخ در تاريخ شهریور 16ام, 1393 8:17:
کاش میشد بهر رفت زندگی
با نگاهی دوستی از سر رویم
رفتگان را پس بیاریم از راه شان
بی غم و اندوه رویم دنبال شان
[پاسخ]
8 تیر 1393 ساعت 9:08
واقعا زیبا بود. زیباتر از اون شعرهای دوستان تو قسمت نظرات. دم همتون گرم
[پاسخ]
27 مرداد 1393 ساعت 22:01
خیلی خوب بود
[پاسخ]
17 شهریور 1394 ساعت 20:01
کاش میشد مبلغ یارانه ها را بیشتر کرد
[پاسخ]
22 شهریور 1394 ساعت 20:15
کاش می شد سرنوشت خویش را از سرنوشت
کاش می شد اندکی تاریخ را بهتر نوشت
کاش می شد پشت پا زد بر تمام زندگی
داستان عمر خود را گونه ای دیگر نوشت
کاش می شد همچو سعدی رفت و رفت ورفت ورفت
قصه دلدادگی را بی در و پیکر نوشت
کاش می شد همچو حافظ فارغ از وابستگی
بی خود از خود بود و یک دیوان شعر تر نوشت
کاش می شد همچو مولانا زقرآن مغز را
برگزید و پوست را بگذار بهرخر نوشت
کاش می شد همچو خیام از فراز قله ها
جنگ شعر و دانش و اندیشه را ازبرنوشت
کاش می شد همچو فردوسی به سی سال تمام
حکمت و تاریخ حکمت را به یک دفتر نوشت
کاش می شد چون نظامی راوی صد بزم بود
عشق را با قصه شیرین تر از شکر نوشت
کاش می شد این غزل را پاره کرد و دور ریخت
جای آن یک چامه خونین خنیاگر نوشت
کاش می شد با زبانی ساده و عریان و ناب
شعر حق جو گفت و پس آنرا به آب زر نوشت
[پاسخ]
ablfazl banayan پاسخ در تاريخ تیر 7ام, 1397 2:09:
کاش میشد سرنوشت بعد مرگ را هم نوشت
[پاسخ]
20 بهمن 1394 ساعت 19:14
کاش شوربختی رنگی نداشت
دستهای بابای من رنگ بدبختی نداشت
کاش شادی و سرزندگی
می نشست بردلها با جاودانگی
[پاسخ]
17 تیر 1396 ساعت 10:42
کسی می دونه کامل این شعر و از کئوم شاعره؟
دل به دریا می زنم دل را به دریا می زنی؟؟
[پاسخ]
S.T پاسخ در تاريخ بهمن 4ام, 1396 20:16:
خوبِ من! حیف است حال خوبمان را بد کنیم
راه رود جاری احساسمان را سد کنیم
عشق، در هر حالتی خوب است؛ خوبِ خوبِ خوب
پس نباید با “اگر” یا “شاید” آن را بد کنیم
دل به دریا میزنم من… دل به دریا میزنی؟
تا توکّل بر هر آنچه پیش میآید کنیم
جای حسرت خوردن و ماندن، بیا راهی شویم
پایمان را نذر راه و قسمتِ مقصد کنیم
میتوانی، میتوانم، میشود؛ نه! شک نکن
باورم کن تا “نباید” را “فقط باید” کنیم
زندگی جاریست؛ بسم الله… از آغاز راه …
نقطههای مشترک را میشود ممتد کنیم
آخرش روزی بهار خندههامان میرسد
پس بیا با عشق، فصل بغضمان را رد کنیم
:: رضا احسانپور :: مجموعه غزل «چه حرفها »
:: انتشارات فصل پنجم :: چاپ دوم
دیگر اشعار : رضا احسانپور
[پاسخ]
1 اردیبهشت 1397 ساعت 16:11
واقعا عاااالی
[پاسخ]
19 خرداد 1397 ساعت 0:00
کاش یا هرگز نمیرویید بذر آشنایی
یا نمی انداخت از پا نخل امید جدایی
یا نمیشد دل گرفتار فریب ماهرویان
یا نمی غلتید با خون در جفای دلربایی
کاش یا صیاد سنگین دل نمی انداخت دامی
یا نمی آمد اسیر دانه ای مرغ هوایی
[پاسخ]