همگی در ضمیر ناخودآگاه خود رویای سادهای را پنهان کردهایم. در این رویا خود را در سفری طولانی با قطار بهدور قارهها میبینیم. از پنجره این قطار به بیرون مینگریم و صحنۀ عبور اتوموبیلها از بزرگراهها، دست تکان دادن کودکان در تقاطعها، چریدن گاوها در تپههای دوردست، رقص دود کارخانهها، ردیفهای ذرت و گندم، دشتها […]