خوابی دیدم

خوابی دیدم
خواب دیدم در ساحل با خداوند قدم می زنم
بر پهنه ی آسمان صحنه هایی از زندگیم برق زد
در هر صحنه دو جفت جای پا دیدم
یکی متعلق به من و دیگری متعلق به خدا
وقتی آخرین صحنه در مقابلم برق زد
به پشت سر و به جای پاهای روی شن نگاه کردم.

متوجه شدم که چندین بار در طول
مسیر زندگی ام
فقط یک جفت جای پا روی شن بوده است
همچنین متوجه شدم که این در سخت ترین
و غمگین ترین دوران زندگی ام بوده است.
این واقعا برایم ناراحت کننده بود
و درباره اش از خدا سؤال کردم:

خدایا تو گفتی اگر به دنبال تو بیایم
در تمام راه با من خواهی بود
ولی دیدم که در سخت ترین دوران زندگی ام
فقط یک جفت جای پا وجود داشت
نمی فهمم چرا هنگامی که بیش از هر وقت دیگر
به تو نیاز داشتم مرا تنها گذاشتی

خدا پاسخ داد: بنده ی بسیار عزیزم.
من در کنارت هستم
و هرگز تو را تنها نخواهم گذاشت
اگر در آزمون ها و رنج ها فقط
یک جفت جای پا دیدی
زمانی بود که تو را در آغوشم حمل می کردم.

پرستو ابراهیمی



لطفا نظرات تکمیلی خود را بنویسید. از توهین به اشخاص یا افکار و گروهها خودداری نمایید. نظرات حاوی توهین پس از ویرایش منتشر میشود. ممنون